ساده ترین چیزی که می توان هنرمندانه نوشت طبیعت است و به گمانم سخت ترینش سیاست است که همه آن چیزی است که خلاف هنر است و خلاف عاطفه انسانی و خلاف عشق. گرچه می گویند همه داستانهایی که تا به امروز در ادبیات بشرنوشته شده است تنها در دو موضوع کلی می توان دسته بندیشان کرد: درباره عشق و درباره سیاست. ازعشق نوشتن همواره لذت بخش است .حتی اگر رومئو و ژولیتش در آخر به هم نرسند. خواندنش هم همیشه دوست داشتنی است.درهر زمان و مکانی. ولی چطور می توان از سیاست نوشت؟ از سیاست به معنای عریانش . بدون پرده و ساده و در عین حال اثری درخشان پدید آورد که آدمها را بیشتر از آنی که در اخبار می بینند متحیر کند و ذره ای به فکر فرو برد؟ نتیجه مطمئنا به لذت از عشق نوشتن نخواهد شد. حتی نه به لذت از سیاست نوشتن با پرده و پوشش هم . ولی اگر علاقمند ادبیات باشید، گاهی داستانهایی هم پیدا می شود که صریح و بی پرده شعار سیاسی بدهند ولی در عین حال خواندنشان لذت بخش هم باشد. یکی از آن داستانها «جناب آقای رئیس جمهور» نوشته گیب هادسون است که نامزد دریافت جایزه قلم همینگ وی هم بوده . این داستان در سال 2001 در مجله نیویورکر چاپ شده است. گرچه بیشتر نقدهایی که بر داستان نوشته اند بیشتر به جنبه های سیاسی داستان بر می گردد ولی تخیل بی نظیر نویسنده باعث شده است داستان جذاب و هنرمندانه حرفش را بزند و خواننده را با هر گرایش سیاسی ای به فکر فرو برد که : واقعا آیا او پرواز خواهد کرد؟ خواندن این داستان کوتاه را به علاقمندان ادبیات معاصر توصیه می کنم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
عجب پست محشری بود این! داشتم فکر میکردم که تو ذره ذره داری به ما نوشتن یاد میدی. مرسی عزیزم. الان این مطلب نیویورکر رو پرینت گرفتم که سر فرصت بخونم.
Post a Comment