جاده ٬
وسوسه ايست هميشگی
رفتن و نماندن
زجری مدام ٬
که از دل بستن
بازم می دارد
ریشه هایم را نه به خاک
که به افق های دور ٬
سپرده اند
شاید فرزند دختری کولی باشم
که دل به باد داده بود ٬
و من
حاصل هماغوشی یک روز گرم آخر بهار
هنوز
پدرم را
جستجو می کنم
و
پايم
تمنای سنگينی هيچ زنجيری را
فرياد نمی زند
سارا
وسوسه ايست هميشگی
رفتن و نماندن
زجری مدام ٬
که از دل بستن
بازم می دارد
ریشه هایم را نه به خاک
که به افق های دور ٬
سپرده اند
شاید فرزند دختری کولی باشم
که دل به باد داده بود ٬
و من
حاصل هماغوشی یک روز گرم آخر بهار
هنوز
پدرم را
جستجو می کنم
و
پايم
تمنای سنگينی هيچ زنجيری را
فرياد نمی زند
سارا
6 comments:
خیلی قشنگ بود سارا. آدم رو احساساتی میکنه. من رو یاد این انداخت
بالش من پر پرواز پر چلچلهاست
Cute... and very poetic! :-)
پايم
تمنای سنگينی هيچ زنجيری را
فرياد نمی زند
It was so amazing! thanks for sharing it!
zendegi-e-modern
vasvaseye raftan,
enzejar az zanjir e risheh (heritage/tradition),
jost-o-jouye anche vaghe'i amma gom shodeh,
nezaareye har anche dood mishavad o be hava miravad,
dobareh sakhtan,
del bastan, o baz del kandan,
naboodi e dobareh,
va baz vasvaseye hamishegi.
جاده تن خود را زیر نگاهم به هزار ناز می کشد و هر گام گرهی کوچک از دلم می گشاید، ممنون.
It's amazing how an artist/poet can describe your feelings better than you can.
Post a Comment