Thursday, October 12, 2006

" قانون مداری" by Niloofar

محل کار ما توی محدوده طرح ترافیک است. گرچه خودمان خیلی این مسئله را قبول نداریم!. قضیه از این قرار است که ما حدود دو تا کوچه داخل طرح اصلی ترافیک هستیم . بالای کوچه ما هم یک بیمارستان نسبتا بزرگ قرار دارد. به همین دلیل سالهاست یک قانون نانوشته در این منطقه وجود دارد که با وجود قرار داشتن تابلو ورود ممنوع طرح ترافیک سر خیابان اصلی آمدن توی خیابان بدون آرم مجوز تردد در محدوده مانعی ندارد به شرطی که از کوچه دوم بیشتر پائین نیایی. این قانون نانوشته را هم ما قبول داشتیم هم همه کارکنان و مراجعین بسیار بیمارستان و هم کلیه کسب محل. حتی آژانس نزدیک که سرکوچه است هم ماشینهایش بدون مجوز تردد در محدوده به راحتی کارشان را می کردند. پلیسها هم همگی می رفتند بعد از کوچه سوم می ایستادند و اصولا به کسانی که بالاتر از کوچه سوم تردد می کردند کاری نداشتند. این یک تفاهم دوست داشتنی بین همه ما بود که کلی هم به نفع کارکنان شرکت ما شده بود. ولی به تازگی همه چیز تغییر کرده است. از هیچ کدام از آن پلیسهای مهربان خبری نیست. از صبح ساعت ۷ تا عصر ساعت ۵ یکی دو تا پلیس خیلی خیلی بد اخلاق می آیند سر خیابان اصلی و به هیچ ماشینی اجازه ورود نمی دهند. آن وقت ما می مانیم که ماشین را کجا پارک کنیم. ما حاضریم به اندازه ۲- ۳ کوچه را هر روز پیاده روی کنیم ولی مسئله این است که خارج از طرح و نزدیک خیابان ما اصولا از ساعت ۶ و نیم صبح به بعد کلا جای پارکی گیر نمی آيد . یکی دو راه بیشتر برای ما نمی ماند. یکی اینکه بگذاریم ساعت ۶ صبح بیاییم سر کار و دو ساعت تمام بنشینیم دیوارها را نگاه کنیم. یا کلا بی خیال ماشین بشویم و با تاکسی و آژانس سرکار بیاییم که این دومی برای ماشین سوارهای تنبلی مثل ما بی نهایت عذاب آورتر از اولی است. این است که ما دو هفته ای است که صبحها شاهد داد و هوار و فحشهای رد و بدل شده بین مردم و پلیس هستیم. هیچ کدام از ماشینهای آژانس سرکوچه نمی توانند به محل کارشان نزدیک شوند. کارکنان و مراجعین بیمارستان هم داد و هوارشان به راه است. ولی حقیقت این است که ما هرچه فکر می کنیم میبینیم هیچ حقی نداریم. مگر قرار نیست قانون را رعایت کنیم؟ حتی اگر گهگداری قانون کمی بی انصافانه و نامعقول و حتی احمقانه به نظر برسد؟ جامعه ما پر از قوانین بی خود و احمقانه است که ما در طول سالها یادگرفته ایم به آنها اعتنایی نداشته باشیم ولی مشکل این است که این قانون گریزی اجباری از همه ما یک قاضی ناعادل ساخته است .همگی ما در هر موقعیت فرهنگی و مالی ای که باشیم به خودمان حق می دهیم درباره قوانین قضاوت کنیم و ببینیم کدامش درست است و کدامش نامعقول. و بعد طبق حکم خودمان عمل کنیم . دقیقا به همین دلیل است که تازگیها به پلیسهای سر خیابان می گوئیم عقده ای. و دقیقا به همین دلیل است که همیشه یک هرج و مرج کشنده کل جامعه مان را گرفته. مرز بین قوانین درست و صحیح با قوانین مزخرف هیچ معلوم نیست و از همه بدتر اینکه حرمت قانون و قانون مداری به طرز وحشتناکی از بین رفته است. فعلا که قاضی شخصی خانواده ما این قانون محدوده طرح ترافیک را تایید کرده و ما چندی است سوار تاکسی می شویم. ولی در برابر آنهایی هم که این قانون را ناعادلانه احمقانه می دانند زیاد جوابی نداهیم بدهیم.

قانون مداری ایرانی کاربسیار سخت و طاقت فرسایی است . باید یک قاضی خیلی عادل باشی و کلی هم مطلع . همین است که وضع فرهنگی جامعه هر روز بدتر می شود.

No comments: