Tuesday, November 14, 2006

"سرعت" by Baran

از اخبار متنفرم ولی نمی دانم جایش را با چه می توان پر کرد، یک سری صحنه های فاجعه و مرگ و خونریزی را با میان پرده های نشست سران کشورها، تظاهرات آدمها، دنیا آمدن دو نوزادی که از سر بهم چسبیده ند و تصاویر سالن بورس و اخبار اقتصادی و...به خوردت می دهند، بعد تبلیغ آخرین مدل ماشین و آخرین نوع خوشبو کننده و حراج نصفه قیمت فلان مغازه زنجیریه یی را به شکلی که خرفهم شوی نشانت می دهند و بالاخره سریال کمدی شروع می شود...ما آدمهای پیچیده یی هستیم، ما آدمهای پیچیده یی شده ییم، مغزمان فدرت پردازش کردن این اطلاعات گوناگون و بی ربط را دارد ...و اگر رسانه های عمومی این شکلی نباشند، یا قرار باشد اخبار جور دیگری باشد من چه جایگزینی برایش دارم؟ هیچ! اما زمانی که سریال شروع شده من صحنه های مرگ و خونریزی را از یاد برده م، یا دست کم درم خیلی محو شده ند و این هم طبیعی است، اگر هر روز این همه آدم به این شکل خشونت بار در همه جای دنیا می میرند، اگر در هر لحظه گوشه و کنار دنیا پر از جنگ بین کشورها و قبیله هاست، من تا کی می توانم نسبت به همه اینها واکنش نشان بدهم و اگر هم واکنشی داشته باشم واکنشم چقدر است؟ اما نمی شود گذشت ، می شود؟ پس باید چه کار کرد؟ کارهای بلند مدت را که نتایج ریز ریزی ازشان می گیری را نمی گم که خیلی هم خوب هستند و عملی، در شرایط فوری چکار باید کرد، اگر تصویر نسل کشی یک قوم و قبیله یی را از تلویزیون ببینی باید چکار کنی؟ چکار می توانی بکنی؟ بگذری؟ ناراحت شوی و یکی دو ساعت بعد، یا فوقش دو سه روز بعد فراموش کنی؟ زندگی ما با تمام پیچیدگیش و به خاطر پیچیدگیش جای مکث کردن ندارد، زنجیره تصاویر و اخبار است، زنجیره نو آوریها در مدل کفش و لباس و ماشین و آیپاد و موسیقی و ...زنجیره جنگها و بدبختیها و قتلها و قحطیها و همه گیرهای مریضیها و بمب گذاریها و...زنجیره اتفاقات سیاسی ، آمدنها و رفتنها و سخنرانیها و تغییر جزیی عملکردها و ممنوعیتها و آزادیهای تازه و..زنجیره اتفاقهای روزمره و برخوردها و تنشها و دوستیها و رابطه ها و...زنجیره امتحانها و درسها و ادامه ی درسها و کار و کار عوض کردن و پیشرفت کردن و پسرفت کردن و... واین روند پیچیده هر لحظه بر شتابش افزوده می شود...و ما می دانیم که ما هم به همان سرعت پیجیده تر می شویم ، در سرعت گرفتن مطالب پیشرفت می کنیم و در خیلی حوزه های دیگر رفتاری شناختی ...اما زمانی که تصویر یک نسل کشی را می بینی باید چکار کنی؟ من مدتهاست، سالهاست با این "چکار باید کردها" درگیرم، و آخر هم تا حالا هیچ "کاری" نکرده م، اما دیروز که بالاخره فیلم هتل روآندا را دیدم، حس کرده م خسته م، از این سوالی که به جواب نمی رسد، از اینکه بعد از برخورد با هر کدام از اینگونه حوادث یا فیلمشان یا کتابشان یا خبرشان، کمی زار می زنم، بعد آرام آرام به زندگیم برمی گردم و شام می خورم و سریال یکشنبه شبها را می بینم و می خوابم و تمام می شود و تازه این واکنش شدیدم است و گرنه که تصاویر بمب گذاری و مرگ و خون و اعضای قطع شده و...خوراک هر لحظه مان است که دیگر انصافا شاید به متن خبر چندان هم گوش نمی دهیم...در فیلم یک جا فیلمبردار سفیدپوست بر می گردد به پل مسئول هتل می گوید: خیلی خوشحال نباش ، درسته که من تونستم امروز از این نسل کشی فیلم بگیرم و مردم امروز اینو تو اخبار می بینن، اما امیدوار نباش که می آن کمکتون، اونها حداکثر می گن:وای چقدر دردناک و وحشتناک و بعد هم می رن شامشون رو می خورن...راستش هر چه می گذره از این سرعت بیشتر متنفر می شم، راحت باهاش کنار می آم اما ازش متنفرم و راهی دیگری هم نمی شناسم مثل یک چرخه بدخیم است، حس می کنم آنقدر شتابمان زیاد بشود که آخر متلاشی شویم، هیچ شویم...مدتهاست که حس می کنم دارم تو زندگیم می دوم، و هر روز کمتر و کمتر فرصت دارم روی یکسری چیزها وقت بگذارم، "زمان" صرف کنم تا آن چیزها یا آدمها یا مفاهیم برایم معنا دارتر شوند، عزیزتر شوند...کسی برایم تعریف می کرد قدیمها که می خواستند برن سفر حج ممکن بوده رفتنشون چند ماه تا یکسال طول بکشه تا به اونجا برسند و من فکر می کردم شاید اون چیزی که به اون سفر معنا می داده این زمان و اتفاقاتی بوده که در راه صرف می شده و می افتاده، این فرصت مکث کردن، نمی دانم از سوال اصلیم پرت نشوم، چه کاری می تونیم بکنیم؟ چه کاری باید بکنیم؟

3 comments:

LT said...

شاید باید روش فکر کردنمون رو عوض کنیم؟ شاید ما رو جوری تربیت کردن که همیشه فکر کنیم مسؤل همه چیز هستیم حتی چیزهایی که خارج از کنترلمون هستن و اینطوری همیشه احساس گناه کنیم؟ شاید این کار رو کردن که نفهمیم دنیای درونمون از دنیای بیرون خیلی خراب تر است؟ شاید به همین روش است که کنترلمون میکنند و این بلاها رو سرمون میارن؟(جنگ و ضلم و زور)

آره باید کاری کرد،

Niloofar said...

منم با نظرت درباره اخبار موافقم. مثلا اگه يه روز يه بمبي يه جايي منفجر نشه انگار اخبار اون روز چيز خاصي نداشته. مي دونم هم كه هيچ كاري نميشه كرد. منم تازگيها هتل رواندا رو ديدم. به نظرم باز ساخته شدن اين فيلمها از ساخته نشد نشون بهتره. براي جلوگيري از نسل كشي رواندا هيچ كس هيچ كاري نكرد ولي تجربه اش باعث شد حالا درباره دارفور حداقل چهار نفر آدم حلقشون رو پاره كنند. گرچه ميدونم تاثير زيادي نداره

Jackal said...

Leili jan, zolm o ba "zaa" minevisam na "zaad". Please excuse my insensitivity to such a sensitive topic!